"an independent online kurdish website

اگر بخواهیم و نخواهیم همه ادیان قدرتمند بخش هائی از فرهنگ روبنائی جامعه هستند، و در واقع ساخته دست انسانها است. نام ونظریه فیلسوفانیکه درزمینه دین و مذهب مطالعه جامع کرده اندgolmorad-moradi-0

و به قول نیچه: “یک عمرصرف اعتقادکردند و درپایان به بی اعتقادی رسیدند”، می آورم. این مطلب طبیعی است هرکسی کتب مقدس را بخواند، بدون شک به این نتیجه خواهد رسید که متفکران وفیلسوفان به آن رسیده اند. نگارنده توصیه می کندهیچ چیزی را ازروی عادت ورسم ورسومات قبول یا رد نکنید، بلکه بامطالعه مستقیم. بهرحال جادارد که اشاره ای بنام برخی ازآنها بشود:”جان پاول ساترقرن بیستم، ستیون هاوکینگ قرن بیست ویکم وداروین وهگل ودیگران درگذشته،دانشمندانی بودند و هستند که خدارا زیرعلامت سئوال برده و می برند. برای نمونه، داروین 150 سال پیش می گفت: “من خدا هستم” همان چیزیکه منصورحلاج بیش از هزار سال است که گفته اند و هگل می گوید: “اگر انسان نباشد خدایی هم وجود نخواهد داشت و یا اتو هان می گوید: “بدنبال خدا گشتن داستان اش شبیه کسی است که دریک اتاق تاریک به دنبال گربه ای سیاه می گردد. درحالیکه درآن اتاق اصلا گربه ای وجود ندارد”. و در کشور خودمان آقای دکتر دینانی، نیچه را بعنوان ملحد بیخدا معرفی می کند، و خیام نیشابوری را الهی می خواند. درصورتیکه بنا به نوشته های خیام خودش، از بی خدایان بوده است. او در ترانه ها سروده است: “صانع به جهان کهنه همچون ظرفی است + آبیست بمعنی و بظاهر برفی است. بازیچه کفر و دین بطفلان بسپار، + بگذر ز مقامی که خدا هم حرفی است. اگرمطلب دیگری درباره خدا گفته است ازترس و وحشت ملاهای مقتدر اسلام بوده واین نکته برای همه خوانندگان عزیز روشن است. چه بسا منصور حلاج و بایزید بسطامی که پیش از خیام بوده اند، باصراحت و بی پروا گفته اند: “انا الحق من خدایم” و “بایزید بسطامی گفته: سپاس من را که ازخدا پاکترم. خدا درزیر عبای من است”. اینان افرادی بظاهرخدا باور بوده اند. پس دراینجا می توان، گفته ی بودارا تأییدکرد که به خدای نادیده باورنداشته است وگفته است آدم باید بکوشد که خودبه درجه خدائی برسد. نقل بمعنی

بنظرمتخصصین رفتار آدمی، تعلیم وتربیت همه ادیان ومذاهب، بخشهائی ازفرهنگ غنی جوامعی از انسان ها هستند. ادیان هم مانند نوع پوشش برای شیک بودن آدم و فرم دادن به او و غیره، مانند رقص وآواز وگوش دادن به موسیقی ودیدن تئاتر وفیلم ونظیر آنها. ادیان نیز برای بیشتر انسان های غیر فعال سیاسی، تازمانی که جهان بطور کامل کشف نشده، لازم و ضروری بود و هست. در واقع ادیان از نظر روحی دلگرمی بیشتری برای آن انسان های پاک قلبی که بطورعادت پذیرفته اند، بوده که به صورت رسم در آمده است. همانطور که اشاره شد، این ادیان تا آن مقطع زمانی که بسیاری از موهومات این طبیعت کشف نشده بود، مانند زلزله و رعد وبرق و بادهای شدید و تلاطم دریاها و غیره، برای همه انسانها از نظر روحی بسیار آرامی بخش بود و انسان ها ترس و نگرانی خود را به حساب خشم خداوندی می گذاشتند و ضایعات را می پذیرفتند، اما امروزه تا حدودی که اکثر اشیاء طبیعت کشف شده، نه! چیزیکه دربیشتر ادیان مرا ومیلیونها مانند مرا آزار می دهد، آنست که پایه و اساس اکثرمذاهب برروی تهدید وترس نهاده شده اند. اگرانسان باوصف درستکاری و راستگوئی، تابع مطلق خداوند و پیامبرش نباشد، تهدید به جرایم بسیارقوی ومتعدد خواهد شد و در”دنیای دگر جایش دوزخ است”. ناگفته پیدا است که اکثر ادیان درکتب مقدس از راستگوئی وصداقت حرف می زنند وچه بسا برخی ازآدمهای مؤمن به آن عمل می کنند، اما اکثرا “لاقید اند” و این “امرخداوندی” را بجای نمی آورند و برای آن، توجیهی می تراشند. اماهمینها به این خدای نادیده از روی عادتهای هزاران ساله باور دارند. این نکات و مطالعه کتب مقدس انسان را مصمم می کند که ادیان را ریا کار بداند و از آن دوری جوید و آنها را بخشی از فرهنگ رو بنائی جامعه بحساب آورد که دردنیای امروز، برخی بی مصرف می دانند ویواش، یواش آن راکنار می گذارند و راستی ودرستی را پیشه خود می کنند. بهر حال همانگونه که گفته شد، اینها مانند دیگر بخشهای فرهنگ ساخته دست بشر اند که در پائین به این نکات خواهیم پرداخت.

قبل از همه باید توضیح بس مختصری در مورد پیدایش جهان داده شود. البته عزیزان خواننده احتمالامی دانند که بنیاد جهان نوین با آوردن دین نهاده شد. انسان های اولیه پیش از پیدایش ادیان مانند بقیه جان داران می زیستند. یعنی زندگی خلاصه می شد درخوردن وجائی تهیه دیدن برای خواب وجلو گیری ازتهدیدات طبیعت ودوری ازخطرات جانی و غیره. درواقع هرکسی نیروی بیشتری داشت، بنا به قانون طبیعت می توانست بیشتر زنده بماند. ناگفته پیداست قدیمی ترین دین ومذهب، عمرجهان رابیش از12هزار سال نمی دانند، درصورتیکه علم ثابت کرده که چه بسا به بیش از 13 و 7دهم میلیارد سال برسد و عمر جانداران میلیونها سال است. و بنا به تئوری داروین، عمرزمین 4 و 7 دهم میلیارد سال و عمرجان داران 3 میلیارد سال است. در عصر جدید تر که افکار و مغز انسان ها کمی تکامل یافته، کمون ها را تشکیل دادند و دستجمعی زندگی را آغاز کرده و پشتیبان هم دیگر شدند و همه چیز را، از تولیدات گرفته تا بدست آوردن غذا و غیره، مشترکا انجام می دادند. این جا بودکه انسانها، اجتماعاتی درهرگوشه ای ازجهان تشکیل دادند ودورمحوری جمع شدند و به حرف ازهمه زرنگترها که خودرا پیامبرخدای نادیده نام نهاده بودند، گوش فرامی دادند. ازآنجا که توضیح قضیه به طول می انجامد و ما مجاز نباشیم بیشتر شرح دهین، مطلب کم روشن باشد، احتمالا توجیه گری در این باره بشود و متأسفانه راحت طلبان کار دیگری ندارند بجز فرا گیری این توجیه گری. به علاوه مردمان ملتها مانند امروزی آگاه نبودند و زرنگترین و باهوش ترین آنها که کم بودند، خوب حرف می زدند و خوب فرموله می کردند. لذا می توانستند خود را پیامبر و مأمور از جانب خدای نا دیده بنامند. بطوریکه در اسلام آمده است، این خدای نا دیده در اقصا نقاط جهان 124 هزار پیامبر فرستاده است. به نظرمتریالیستها و انسان های متفکر این خدای نادیده، بطوری که می گویند، انسان خودش اورا خلق کرده است، نه او انسان را. بنابراین اکثر ماحق داریم به این خدای نا دیده باور داشته باشیم، زیرا تاکنون آلترناتیوی برای جایگزینی یافت نشده است! انسان از خود می پرسد، اگر واقعا خدائی وجود می داشت، کافی بود   فقط یک پیامبر بفرستد که برای مخلوق یک دین موعظه کند، نه درهر گوشه ای از جهان یک دین، مانند حزب سیاسی بوجود آورد! من باید مثالی بیاورم که برای عزیزان خواننده مسئله روشنتر شود. جوانی با هوش و زیرک که در دانشگاه رازی کرمانشاه فوق لیسانس جامعه شناسی را می خواند، با من درمکاتبه دوستانه بود و پرسشهائی درباره خدا و انسان ها از من می کرد. بحث برسر تهدید وترس و بهشت و دوزخ شد و ازمن پرسشی منطقی کرد، مبنی بر این که بایستی خالق جهانی وبهشت و دوزخی باشد که انسان ها به خوشی، رفتن به بهشت و ترس از دوزخ همدیگر را نخورند و کمتر سر همدیگر کلاه بگذارند. حرف بجائی می زد. من در پاسخ فقط توانستم خودرا مثال بزنم. گفتم تو می دانید که من هیچ ترس و واهمه ای از هیچ کسی ندارم و به بهشت و دوزخ اصلا باورم نمی شود. یعنی اعتقاد به دنیای پس از مرگ هم ندارم. در هر حال کوشش می کنم دروغ نگویم و کلاه بردار نباشم. به فرض مثال اگر کسی صد میلیارد دلار دراختیارم بگذاردبدون هیچ رسیدی وهیچکسی بعنوان شاهدنباشد، مطمئنا، آن پول بدون تصرف یک سنت از آن به شخص تحویل دهنده عودت داده خواهد شد، مهم نیست او چگونه این همه پول را به دست آورده. مهم آنست که اوبه من تحویل داده و من باید آن رابتحویل دهنده اش برگردانم. اگر پول دزدی بود و یاغارت کرده بود در آن صورت پس از تحویل امانت به قانون معرفی می شود. بحث ما به اینجا خاتمه نیافت. او از من پرسید، تو که باور به بهشت و دوزخ و روز جزاء ندارید چرا این پولها را بر می گردانید؟! من در پاسخ اش گفتم: زیرا من با مراجعه به وجدانم این کار را زشت می دانم، اگر در بر گشت آن خودداری کنم. بعلاوه اگر خداوندی با تهدید و ترس، بندگان اش را از کار های زشت بازمی دارد، من به چنین خدائی باور ندارم، به این باوردارم که او دارای یک نکته ضعف است و آن تهدید به جزاء است. اگر او خالق جهان باشد، دیگر این تهدید، چه معنی دارد؟ من نوعی به یاری وهمکاری، باور دارم که چهارعنصر اند: راستی، پاکی، نیکی و از خود کذشتگی. بعلاوه اینها باید انسان دارای وجدان باشد و فکر اطرافیان و اقوام و دوستانی که هنگام مرگ بجای می گذارد بکند. چه خوبست که انسان نام نیک داشت باشد واطرافیان افتخار ومباهات کنندکه چنین دوستی وقومی داشته اند. آن عزیزم برگشت وگفت: آن “وجدان” خالق من و خدای من است.

به فرض مثال اگر ما همه پیامبران را که به اعتراف خود از میان نوع بشر و باهوشتر از انسان محیط خویش بودند، بپذیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که اینها در میان مردمان نا آگاه حرفهای شان برد داشته است. آنها به طوری که اشاره شد از همه زرنگ تر و باهوش تر بودند و از این باهوشی خود سوء استفاده می کردند و مطالبی دهان پرکن و رویائی تحویل مردمان ملتها می دادند. برای مثال اگر موسی، زرتشت، عیسی و محمد در زمان خود می گفتند؛ حزب کمونیست کار گری را تشکیل می دهند، بدون شک کسی دورآنها جمع نمی شد وکسی حرف های آنهارا به پشیزی نمی خرید.   بایستی از روز قیامتی می گفتند و بهشت و دوزخی برای دل خوشی مردم و ترس و وحشت به میان می آوردند و از غضب خدای نادیده حرف می زدند که مردمان ملتها با تهدید از خطاها و عواقب و خیم بد کاران و امید به روزهای پس از مرگ و راحت شدن از این دنیای پر زحمت، دل خوش می کردند. اینها بخشهائی بودند از آن حرف ها که اکثر ادیان با خود می آوردند و بخش امیدوار و نا آگاه مردمان ملت ها را بخود جذب می کردند. بدین ترتیب ادیان بعنوان بخشی از فرهنگ روبنائی بوجود آمدند. من دریکی ازکتاب هایم، زیرنام “نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق(یارسان)”، درمقدمه آن وبخش مقایسه ادیان و تأثیرپذیری آنها دریک دیگر آورده ام که در بخشی از آن می خوانیم:

“بنا به اقوالى كه ازپيشينيان براى ما بجاى مانده، درهمين جوامع اوليه تا قبل ازگسترش ايده هاى خدا پرستى، انسانها بمنظور جلوگيرى ازهرج و مرج بى بندوباری و قتل وغارت ضعفا توسط زورگويان و قلدران، استفاده از ترس از عوامل طبيعت مانند رعد و برق و زلزله و دگر بلاياى آسمانى و زمينى و بالاخره ترس از عواقب وخيم ظلم و زور و مجازاتهاى سنگين از طرف يك قدرت مافوق بشرى، كارآ ترين سلاح ممكن براى انسانهاى عدالت خواه بودند. با پيشرفت بشر و كشف خيلى از موهومات طبيعت، اين انسان عدالت خواه براى حل مشكلات جامعه به بكار گيرى سلاح مدرنتر و به ابتكارات جديد ترى روى  آورد.

يكى از اين ابتكارات (در زمان خود نو) و بكار گيري اش براى رسيدن به آن نظم اجتماعى مورد نظر، تبليغ وترويج ايده ها و افكار نوع دوستانه و وعده و وعيدهاى زندگى بهتر پس از مرگ بود. در نتيجه اين تلاشها، پيدايش مذاهب و گرايش به اعتقاد به يك قدرت مافوق بشرى شكل گرفت و انسانهاى عدالت خواه يا بزبان امروزى ايدآليستها در جستجوى رابطى بين خود واين قدرت مافوق بودند كه در پشت سر او و در چارچوب اعتقاد به اين قادر مطلق بتوانند به آرمانهاى انسانى خويش دست يابند. بدينترتيب آنان با برجسته كردن صادق ترين و پاك ترين موجود از ميان خود بعنوان رابط بين قدرت مافوق ومردم و ياپيامبر خالق جهان براى مخلوق، دست به تبليغ نكات مثبت ومردمى كه نويدرهائى همه ضعفا ازظلم وزور را مي داد، زدند وقادر شدند بيشتر انسانهارا درگروه ها و دسته هاى بزرگ ترى متحد و بسيج كنند. درواقع آن كسانيكه اين نظريه فيلسوفان و جامعه شناسان را مي پذيرند، بر اين باور اند كه هسته هاى اوليه مذاهب بدين شكل، بوجود آمده اند. اين هسته ها بعدها قوانين انسانى و اجتماعى رابصورت كتب مقدس ارائه دادند كه هركدام ازآنان درمقطع ويژه تاريخى(معمولا اغلب در آغاز پيدايش) منشأ خدمات فراوانى به جامعه بشرى نيز بودند. در روند زندگى اجتماعى و تحولات تاريخى، اين جريانات اعتقادى كه با فرهنگ توده هاى مردم عجين شدند، گاه قوس صعودى و گاه قوس نزولى را در برخورد با حاكميت و سلطه قدرت درجامعه مى پيمودند. آنان در يك برهه زمانى خاص، نقش بسيار مفيد و مترقى بسود مردم و معتقدين ايفأ مي كردند و در مقطع زمانى ديگر نقش بسيار ارتجاعى و ضد مردمى بعهده مي گرفتند. چند نمونه بر جسته را ميتوان در اينجا ذكر نمود:

دين زردشت در آغاز پيدايش، بسيار مردمى و مبلغ >كردار نيك، پندار نيك و گفتار نيك< بود. اما مغهاى پيروان زردشت در سده هاى بعدى در خدمت پادشاهان و زور مندان قرار گرفتند و بسلاح سركوب توده هاى معتقد تبديل شدند. همين مسئله خود انسانهاى عدالتپرورى مانند مانى و مزدك را عصيان زده نمود و آنان در برابر مغان منحرف از خط زردشت ايستادند و در راه ايده هاى مردمى خويش نيز جان دادند.

دين مسيحيت نيز در برهه اى از زمان نضج گرفت كه امپراتورهاى خونخوار از كشتن انسانهاى برده و جنگهاى گلادياتورى بشكل نمايشى لذت مي بردند. عيسى مسيح آمد و اين اعمال را قبيح شمرد و بينوايان را محبت كرد و نان دهان خودرا با دگران تقسيم نمود. اما پيروان مسيحيت كه در خدمت امپراتورها درآمدند، برده دارى را بحد افراط رواج دادند و يا بر برده دارى موجود صحه گذاشتند وبراى حمايت ازقدرتمندان به بزرگترين جنايت تاريخ دست زدند و هرصداى اعتراض را زيرنام مخالفت با مسيحيت در بيدادگاههاى كليسا) انكويزيسيون قرنهاى دوازدهم تاهفدهم ميلادى (در گلو خفه كردند و دانشمندانى مانند گاليله را مجبور نمودند، تئورى خود مبنى بر گردش زمين بدور خود و بدور خورشيد را پس بگيرد و آن را چيزى دروغ بنامد! و نيز برونو جيوردانو ايتاليائى بخاطر انتقاد از كليسا و نپذيرفتن خرافات، بحكم كاردينالهاى اعظم، زنده زنده سوزانده شود. دين اسلام محمدى درجزيره العرب، درآغاز تحولى عظيم درجامعه اعراب باديه نشين وروابط اجتماعى-اقتصادى آنها ايجاد نمود و زندگى تازه اى به جوامع اعراب بخشيد. … اما اكثر جانشينان پيغمبر اسلام وخلفاى بعدى فقط بقدرت مى انديشيدند. فقهاى اسلام نيزپس ازمستحكم كردن پايه هاى قدرت خويش، زير نام مبارزه با الحاد و زنادقه هر صداى مخالفى را با فجيع ترين شيوه خاموش مي كردند و ابتدائى ترين حق انسانهارا لگد مال مى نمودند؛ زبانهارا از حلقوم بر كشيدند، دست و پاهارا مى بريدند و زنده زنده پوست انسان ها را مى كندند و براى عبرت مردم تن بى سر مشهور ترين شخصيتهارا ماههاو سالها در ميادين بدار آويزان نگهميداشتند. بدينصورت مذاهبيكه درآغاز كار شعار برادرى وبرابرى سر مي دادند، هنگام تسلط براوضاع به شمشير دست ظالمين مبدل مي گرديدند و از توده هاى محروم روى برمي گرداندند”. رجوع کنید به همان جا صفحات 1 و 2 مقدمه منتشره در استکهلم سوئد، کتاب ارزان. برای اینکه مطلب زیاد طولانی نشود، من از آوردن بخش مقایسه ادیان خودداری می کنم. عذر می خواهم اگر کسی علاقمند بود، من کتاب را که در کامپیوتر دارم برایش خواهم فرستاد.

من در کتابم حدود 20 سال پیش فرض می کردم که این انسانهای با هوش و زرنگ عدالت خواه هم بوده اند، ولی بعدها متوجه شدم که برخی ازآنها این صفت نیک راداشته اند وبعضی دیگر از زرنگان جامعه بوده اند. اکنون بسنده می کنیم به ادیان بعنوان فرهنگ رو بنائی جامعه که با تکوین جهان و تکامل روز افزون ما انسانهای روی این کره خاکی، با همت همین انسانها، پا گرفت. درواقع تشکیل ادیان سرگرمی خوبی بودبرای توده های مردم و این که طی هزاران سال به عادت تبدیل شدن آن.  اکنون من باوردارم که آدم بایدخودش مطالعه کند وآنگاه دم ازقبول یارد مطلب بزند.آئین یک مسئله خصوصی است و به هیچ فرد دیگری ربطی ندارد. فقط انسان می تواند راهنمائی و توصیه خواندن کند و بس.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 26. 10. 2016

دکتر گلمراد مرادی

dr.g.moradi41@gmail.com

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی